فهمیدم

زمان زیادی گذشت .......

فهمیدم خدا بهترین دوستمه ...

فهمیدم همیشه اونی که میخوای نمیشه ....

فهمیدم هر کسی که باهاته الزاما " دوست " نیست ....

فهیمدم کسی که تو نگاه اول ازش بدت میاد یه روزی میشه صمیمی ترین دوستت و بلعکس  ....

فهمیدم که بی تفاوتی بزرگترین انتقامه ...

فهمیدم تنفر یه نوع عشقه ....

فهمیدم دلخوری و ناراختی از میزان اهنیته .....

فهمیدم غرور بزرگترین دشمنه ....

فهمیدم سلامتی بالاترین ثروته .....

فهمیدم اسایش بهترین نعمته....

فهمیدم " رفتن " همیشه از روی نفرت نیست ....

فهمیدم هرکی زبونش نرمه دلش گرم نیست ...

فهمیدم هرکی اخلاقش تنده ، جنسش سخت نیست .....

فهمیدم هرکی میخنده ، بدون درد و غم نیست ....

فهمیدم ظاهر دلیلی بر باطن نیست ...

فهمیدم کسی موظف به اروم کردنم نیست ....

فهمیدم جنگ کردن با خیلیا اشتباهه محضه ....

فهمیدم خیلی موقع ها خواسته ها ت ، حتی با گریه و التماس ، انجام شدنی نیست .....

فهمیدم گاهی اوقات توو اوج شلوغی تنهاترینی ...

فهمیدم گاهی اوقات دلت تنگه او آدم های دوست داشتنی سابق میشه.

فهمیدم گاهی اوقات صمیمی ترین کست میشه غزیبه ترین آدم ....

[ سه شنبه 3 شهريور 1394برچسب:فهمیدم , دلنوشته, ] [ 16:42 ] [ هانیه ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد